رفاقت نا تمام
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
دخترونه
special-love
عشق اول و آخر من
پرواز تا باشگاه
دوستانه
طلبه بازیگوش
M.M22
چی دوس داری؟
لوسی وستنرا-جاناتان هارکر
دوست من سلام
ترنم باران
گلبرگ شیشه ای
رفیق تنها
جدیدترین ترول های فارسی
دانلودستان
دوستی ما...♥
hichkas
سکوت بارون(وبلاگ دخترخالم مریم)
ba-ma
صمیمانه با عروس دوماد
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رفاقت و آدرس sadra-2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 75149
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 191
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
الی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 14:59 :: نويسنده : الی

 

 

  یه بار با برو بچ سر ظهر داشتیم پیاده از مدرسه میومدیم(کلاسای ما معمولا ساعت 2.3تموم میشد)

  خلاصه خیابون خلوت بود ماهم داشتیم بلند بلند میخندیدم

  رسیدیم سر یه کوچه دیدیم یه مرده از کوچه بغلی بدجور زل زده داره مارو نگاه میکنه

  بعد اشاره میکرد بیا تو کوچه و مزخرف میگف عوضی

  ماهم 5.6 نفری الفررررررررررررررررررررررررررراررررررررر

 (آخه یکی نیس بگه خجالت نمیکشید 5 نفری از یه آدم میترسید؟؟؟

 ولی خدا وکیلی ترسیدیما)

   رفتیم توی یه کوچه که خونه ی یکی از دوستامون همونجا بود

   بچه ها رفتن به سمت خونه ی دوستم من نفهمیدم رفتم جلوی یه خونه قایم شم

   بعد دیدم ای واااااااااااااای هیشکی پیشم نیس

   بچه ها از اون ور اشاره کردن بیا منم ب سرعت جت دویدم بعد

   شششششپپپپپپللللللقققق افتادم زمین رفتم تو یه باغچه

  خلاصه زنگ خونه ی دوستمو زدیم بعد وقتی جریانو تعریف کردیم باباش رفت دنباله مرده ولی

  پیداش نکرده بود...

یادش بخیر چقد اون روز خندیدیم...

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

محدثه-رگبارعطسه ها
ساعت15:19---3 ارديبهشت 1392
بله یادش بخیر فقط اون روزی که اومدید زنگ مارو زدید منه بیچاره که ازهمه جا بیخبر بودمو در حمام....ازترس سکته کردم وقتی خبرشو شنیدم بدتر ازهمه هم هیچکاری نمیتونستم بکنم......
پاسخ:خب ترسیده بودیم خونه ی شمام نزدیک بود گفتیم بیایم اونجا!ولی نامرد فرار کرد


اه..زهرام ...
ساعت12:41---3 ارديبهشت 1392
وااااای الهه خیلی باحال بود...یادش بخیر......
پاسخ:قربانت


ساعت10:08---24 اسفند 1391
سلام

ممنون که بهم سر زدی
بازم بیا
منتظرم

راستی وبلاگت خیلی خوشمله

فعلا بابای


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: